يادداشت سردبير٬ شماره ٩٣
سياوش دانشور
فرانسه٬ سلاح اعتصاب

روز پنجشنبه ١٩ مارچ٬ کارگران فرانسه دومين اعتصاب عمومى خود را عليه دولت سارکوزى برگزار کردند. اعتصاب عمومى قبلى در ٢٩ ژانويه صورت گرفت. در اعتصاب عمومى دوم بيش از يک ميليون نفر شرکت کردند و مورد حمايت دو سوم مردم در فرانسه قرار گرفت. اعتصاب در شهرهاى مختلف فرانسه و اعتراض به سياستهائى که قرار است هزينه بحران را از گرده طبقه کارگر بکشد٬ نسيم جديد سياسى در اروپا است و فرانسه در جلو اين صف قرار دارد. هدف اعتصابيون که بخشهاى ترانسپورت شهرى٬ حمل و نقل٬ پروازهاى داخلى و خارجى٬ پالايشگاها٬ صنايع ماشين سازى٬ تاسيسات برق٬ مراکز آموزشى و ادارى را يا تعطيل و يا نيمه تعطيل کرد٬ مقابله با طرحهاى صرفه جوئى دولت سارکوزى و کمک به سرمايه داران است که تاکنون اين اقدامات به وخامت بيشتر معيشتى کارگران٬ بيکارى بيشتر٬ ناامنى شغلى و پائين آمدن دستمزدها منجر شده است. کارگران به اين وضعيت اعتراض دارند و متقابلا خواهان افزايش دستمزدها و کنار گذاشتن سياستهاى دولت مبنى بر کاهش خدمات عمومى اند.  

سونامى بيکارى و فقر در تمام کشورهاى جهان بويژه در کشورهاى صنعتى از آمريکا و بريتانيا و فرانسه و آلمان و غيره هر روز تعدادى را در کام خود فرو ميبرد. سارکوزى که قبلا ژست ميگرفت که "کسى در فرانسه به اعتصاب توجه نميکند" و البته در اعتصاب عمومى ٢٩ ژانويه پاسخش را گرفت٬ اينبار واکنشى همراه با ترس و وحشت نشان داد. او ناچار شد اين ترس طبقه سرمايه دار و دولتش را در "فهميدن نگرانى مردم فرانسه" بيان کند. اما اين "فهميدن" نه پاسخ بيکارى نجومى و ميليونى را ميدهد و نه کارگران را خانه شان ميفرستد.  

معضل اما هنوز به اردوى طبقه کارگر و ناآمادگى اش مربوط است. هنوز گرايش راديکال و کمونيستى طبقه کارگر در راس اين اعتراضات عروج نکرده و پرچم سياسى و حزبى اش را در مقابل کل بورژوازى فرانسه بلند نکرده است. بايد ملزومات اين امر را فراهم کرد. در غير اينصورت جريانات چپ مرکز و سنت تريديونيونيستى که پاسخى جز پلاتفرم بورژوازى ندارد٬ اين اعتصابات و اعتراضات را به شکست ميکشانند. زمانى نه چندان دور وقوع يک اعتصاب عمومى کارگرى در اروپا يک امر دور از انتظار بود و اين پايه مادى روشنى داشت. امروز در متن بحران جهانى سرمايه دارى و هيولائى که در مسير خود زندگى ها را نابود ميکند٬ بازگشت به سنتهاى راديکال اعتراضى طبقه کارگر الزامى و چه بسا اجتناب ناپذير شده اند. هيچ زمان مانند امروز پرچم انترناسيوناليسم کارگرى و افق کمونيسم کارگرى مورد نياز طبقه کارگر نبوده است. اگر در فرانسه گوشه اى از تاريخ بايد تکرار شود٬ نه بازگشت به دوران دولتگرائى اقتصادى و يا حتى آرمانهاى انقلاب کبير٬ بلکه اتخاذ سنت کموناردها است. کمونيسم طبقه کارگر و آلترناتيو سياسى و حزبى آن٬ تنها راه حل بحران از موضع طبقه کارگر است. راههاى ديگر همه تنها اسارت طبقه ما را تجديد و تحکيم ميکند. بايد موانع اين امر را کنار گذاشت و ملزومات اين پيشروى را فراهم کرد. *